soheillsadeghi1372 soheillsadeghi1372 .

soheillsadeghi1372

قصه گويي

قصه صوتي كودكانه گويي قديمي ترين شكل ادبيات است. در روزگاران كهن ,تاريخ , سنت ها , مذهب , آداب, قهرماني ها و در واقع غرور قومي به وسيله ي قصه گوها از نسلي به نسلي ديگر منتقل مي شد.

قصه گو از گذشته ها , ماجراهاي  قهرمانان و از پستي هاي  دشمن  قصه ها داشت. از خدايان و اهريمنان,از نيروهاي ماوراي طبيعت و جادويي سخن مي گفت.قصه گو در بافت اين گونه جامعه هاي ابتدايي,همواره شخصي مركز توجه بوده است.

در روزگاران كهن قصه گو نه تنها به آموزش , آداب و قوانين فرهنگ جامعه ي خود مي پرداخت بلكه مردم را سرگرم نيز مي كرد.با قصه هايش چنان تور سحر آميزي مي بافت كه,  هنوز هم اگر

از آنها براي سرگرمي استفاده شود,مي تواند تخيل شنونده را در دام خود بيندازد.

اين گونه قصه هاي قومي كه هزاران قصه را تشكيل داده بود,آن زمان كه به صورت شفاهي جريان داشت همواره در تغيير بود. هر قصه گو  دخل و تصرفي در قصه ها مي كرد و در ساخت آن اثري از خود به جا مي گذاشت و هنگام دريافت قصه از منابع ديگر نيز انتظار چنين تغييراتي را داشت.

با گذشت زمان قصه گوها  و  قصه ها كم كمك نوعي شخصيت ملي يافتند. بسياري از  قصه هاي قومي كهن يا داستان هايي كه از هر نظر براي گفتن مناسب بوده است, به وسيله ي شركت هاي توليد فيلم و صفحه  به كمك هنرمندان حرفه اي و با بهره گيري از يك اركستر كامل و  همراهي

موثر كارشناسان ضبط شده است.

نتيجه ي اين كار اغلب بسيار درخشان و محصول آن برنامه هايي است كه ارزش ديدن يا شنيدن دارد.اما مشكل اينجاست كه اين برنامه ها فقط نوعي برنامه ي توليدي است و جانشين واقعي

قصه گو به شمار نمي آيد.در اين گونه برنامه ها جوهر و نكات اصلي قصه گويي يعني پيوندي

كه در زمان و مكاني معين ميان قصه گو و شنوندگانش به وجود مي آيد از دست مي رود.

قصه گويي خوب كه بر اساس رابطه ي ميان قصه گو و شنوندگانش جريان داشته باشد يك

تجربه ي ازشمند خلاق و شخصي است.تجربه اي است كه لحظه اي پيش مي آيد, مي درخشد و سپس از ميان مي رود.

زمان قصه گويي زمان يك آفرينش دوجانبه است.قصه گو و شنونده با هم دست به خلق جهاني مي زنند كه بر اساس زماني كلمه ها وتخيل شگفت انگيز بنا شده است و تقريبا پنهاني و شخصي 

قصه گويي نمي تواند در سطح وسيع تجارتي توليد شود و همچنان چاشني جادويي خود را حفظ كند.

در جهان پيشرفته ي امروز هنر قديمي قصه گو جاي باارزشي دارد.جاي مخصوصي كه نمي توان آن را با بدل قابل پذيرشي, پر كرد. هرچند هم كه صيقل يافته و خوب باشد.

قصه گويي در كشور ماسابقه اي بس ديرينه و قديمي دارد اما به رغم وجود گنجينه هاي علم و معرفت و داستان ها و افسانه هاي زيبا و آموزنده,اوليا و مربيان بيشترين وقت خود را به مسايل

آموزشي كودكان اختصاص مي دهند و دانش آموزان نيز درخانه و مدرسه بيشتر اوقات خود را صرف يادگيري هاي غير فعال كرده, از سختي و خشكي دروس و نمره رنج مي برند.

و به اين ترتيب بيشتر اوليا و مربيان از هدف اصلي تعليم و تربيت كه پرورش انسان هاي خلاق,مبتكر و كارآمد است باز مي مانند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

"اولين گام" براي كسب مهارت مطلوب در قصه گويي,يافتن داستان مناسب است.اگر داستاني به قصه گويي تعلق نداشته باشد,بازسازي داستان به هنگام قصه گويي چيزي بيش يك از اجراي

نمايشي نخواهد شد.

مسئله ي انتخاب كردن قصه, با توجه به  انبوه موادي كه در اختيار قصه گو است,به ويژه براي قصه گو هاي تازه كار و مبتدي مشكلي اساسي است,حتي بهترين و برجسته ترين قصه گوهاي حرفه اي هم قادر به گفتن هر داستاني نيستند.

قصه گو , قهرمانان خود را از قصه هايي مي سازد كه با شخصيت خاص و سبك او متناسب ويژگي هاي شخصيت و سبك گويش خود را ارزيابي كند,قصه گوي تازه كار, ابتدا بايد سعي كند ويژگي هاي شخصيت و سبك گويش خود را ارزيابي كند. سپس از خودش بپرسد:چه نوع داستان هايي

را مي توانم موثر و خوب بيان كنم؟چگونه مي توانم شخصيت خود را با قصه هماهنگ كنم تا هردو

بتوانيم با شنونده ارتباط برقرار كنيم؟                                                                                

"دومين گام" ,آماده سازي داستان است كه براي پيشرفت و فن كار,اين موضوع گامي ضروري به شمار مي آيد.آماده سازي دقيق يك داستان مناسب , با توجه به ساختمان,كلمه هاي كليدي ,انديشه و حالت,براي شيوه كار جنبه هاي زيربنايي دارد.

"سومين گام",وقتي داستان انتخاب و براي گفتن آماده شد تنها كار مهم انتقال داستان به شنونده, به شيوه اي خواهد بود كه سبب آفرينش دو جانبه شود.

قصه گو بايد به خاطر داشته باشد كه كار او از بر كردن يا از رو خواندن نيست,بلكه كار او قصه گفتن است.از بر كردن قصه اغلب نخستين مانعي است كه راه سير طبيعي و خودانگيخته ي يك قصه گويي موفق را سد ميكند.

قاعده ي درست اين است كه هرگز نبايد داستاني را (براي گفتن) به خاطر سپرد,بلكه با توجه به ساختمان قصه, به خاطر سپردن طرح آن كافي است.

قصه گو براي ساختن جهان خيال انگيز خويش,فقط خودش و استفاده ي موثر از كلمه ها را در اختيار دارد. در آفرينش سحرآميز خود نه از صحنه آرايي بهره مي گيرد نه از تصوير و موسيقي

و چراغ هاي رنگي. او براي ارايه ي واژگاني قوي كه در ذهن,تصوير ساز باشد فقط به صداي

موثر و رسا و گفتار روشن خود متكي است.

قصه گو بايد از صداي خود به عنوان وسيله اي براي زمزمه و فرياد و براي ابراز, هيجان,ترس شادي و افسردگي و آنگونه كه داستان ايجاب مي كند,بهره گيرد.

"چهارمين گام",صدا و كلمه هايي كه داستان به وسيله ي آنها به شنونده منتقل مي شود , در روش قصه گويي عاملي مهم است. عاملي كه بايد به طور دائم روي آن كار كرد و آن را صيقل داد.

يك قصه گوي خوب,بر كلمات تسلط كامل دارد و از ارزش آنها و اينكه چگونه مي توان روي شنونده اثر بگذارد باخبر است.

او به ارزش قرار گرفتن صفت ها و قيد ها توجه دارد و از نيروي ايهام ,به هنگام گزينش كلمه هاي خود آگاه است.

قصه گو ميداند كه به هنگام گفتن داستان مي تواند با كلمه ها حس لمس كردن,چشيدن و بوييدن را منتقل كند.او همچنين مي داند كه مي تواند با كلمه ها رنگ, جنس و حتي آدما را چنان توصيف

كند كه شنوندگانش را به دنياي خيال بكشاند.

"پنجمين گام",بدن بويژه ي چهره ي قصه گو است , چهره ي  قصه گوي خوب كمك بسيار موثري به شنونده مي كند.شنونده ضمن اينكه به كلمه هايي كه به تصاوير داستان جان مي بخشد توجه دارد,در تمام مدت به قصه گو نيز چشم مي دوزد.

چهره ي قصه گو اغلب آيينه ي آن قصه است و آن چه را شنونده مي شنود تقويت مي كند.

قصه گوي خوب بايد چهره اي قابل انعطاف داشته باشد تا اخم و لبخند,ترس و بيم ساير عواطف را نشان دهد و بر تاثير قصه گويي بيفزايد.

حركت هاي چهره بايد منطبق بر حالت داستان باشد وهرگز نبايد به كاركاتور تبديل شود مگر انكه داستان اينطور ايجاب كند.

حركت ها بايد طبيعي باشد نه برنامه ريزي شده.به جاي اين(اداها و حالت هاي كليشه اي) و تمرين شده كه معمولا در مدارس قديمي فن بيان آموخته مي شد بايد حركت ها خودانگيخته باشد تا بر تاثير قصه اضافه كند.

در يك قصه گويي موفق ,چهره چيزي جز يك متغيير نيست و نبايد بيش از ساير جنبه هاي اين هنر به آن توجه و بها داد.

"ششمين گام",چشمهاي قصه گو است كه نقطه ي تمركز به شمار آيد زيرا شنوندگان براي كشف نشانه ها,احساس حالت هاي عاطفي و اطمينان از صداقت قصه گو در تمام مدت قصه گويي به آن چشم مي دوزند.

قصه گو نيز با شنوندگانش رابطه اي چشم در چشم دارد.اين نگاه اوست كه به گونه اي انتزاعي شنوندگانش را به قصه متصل مي كند و به آنها مي گويد كه اين داستان فقط براي آن هاست.

قصه گوي ماهر در طول قصه با گرداندن نگاهش از فردي به فرد ديگر,با شنوندگانش روابط مستقيم چشم در چشم برقرار مي كند.در مواردي مثل اوج داستان,قصه گو چشم هاي خود را

روي يك شنونده يا روي يك گروه از شنوندگان متمركز مي كند, درست مثل اينكه اين بخش

به خصوص فقط به اين گروه تعلق دارد. اين شيوه اغلب سبب تاكيد بيشتري بر ان قسمت

 مي شود و اثر عاطفي ان را برجسته تر ميكند. والبته قصه گو فقط گاه گاهي از اين شيوه استفاده

,زيرا توجه بيش از اندازه به بخشي از شنوندگان مي تواند عاملي براي بي نظمي باشد.

قصه گو گاه گاهي مي تواند در حالي كه تاثير خود را همچنان حفظ كند چشم از چشم شنوندگان برگيبرد و نگاه خود را و راي آن ها را, به كوهي خيالي يا قلعه اي كه در داستان توصيف مي كند

بدوزد.او مي تواند با شنوندگانش رابطه ي مستقيم چشم در چشم برقرار نكند و نگاه خود را به طور موثري به صحنه هاي خيالي و جزييات رنگارنگ متوجه سازد. اين عمل اغلب سبب مي شود

كه تماشاگران براي درك كردن صحنه هايي كه قصه گو توصيف مي كند نگاه او را دنبال كنند.

"هفتمين گام" دست هاي قصه گو است ,دست هاي يك قصه گوي خوب شگفت انگيز است.در حركت هاي دست,تاكيد,پويش, پرسش و خواهش,آفريننده ي بخش بزرگي از نيروي سحرآميز

قصه گويي است.

هر گونه  بحثي درباره ي فنون  استفاده از دست ها بخش اساسي  شيوه ي  يك قصه گوي موفق است .اغلب استفاده موثر از دست ها به هنر گوينده يك بعد اضافه مي بخشد.

حركت ها و نمايش هاي دست سبب مي شود كه شنونده بهتر بتواند جنبه هايي مانند اندازه,فاصله

,بافت و وزن را درك كند.           

                                 

 

 

 

 

 

 

 


برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۱۳ آبان ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۴۲:۴۴ توسط:soheillsadeghi موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :